هر یک از غلام یا نوکرانی که یک خواجه یا رئیس دارند، برای مثال من و تو هر دو خواجه تاشانیم / بندۀ بارگاه سلطانیم (سعدی - ۱۰۵)، کنایه از هم ردیف، هم قطار
هر یک از غلام یا نوکرانی که یک خواجه یا رئیس دارند، برای مِثال من و تو هر دو خواجه تاشانیم / بندۀ بارگاه سلطانیم (سعدی - ۱۰۵)، کنایه از هم ردیف، هم قطار
هم خواجه. دو غلام را گویند که یک صاحب و مولی دارند. دو بنده یک مولی. (از برهان قاطع) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) : بر آسمان برسد نام من ز بندگیت چو خواجه تاش من این سقف آسمان نام است. مجیرالدین بیلقانی. درین بندگی خواجه تاشم ترا گرآیم بتو بنده باشم ترا. نظامی. گفتمش ما بندۀ شاهنشهیم خواجه تاشان گه آن درگهیم. مولوی. بندگانمان خواجه تاش ما شوند بیدلانمان دلخراش ما شوند. مولوی. من و تو هر دو خواجه تاشانیم بندۀ بارگاه سلطانیم. سعدی. و با خواجه تاشان کلاه تکبر نگذارد. (مجالس سعدی ص 26) ، هم قطار. همکار: بر آن درگه چو فرصت یابی ای باد بیار این خواجه تاش خویش را یاد. نظامی. سعادت خواجه تاش سایۀ تو صلاح از جملۀ پیرایۀ تو. نظامی. بدین طاووس ماران مهره پاشند که طاووسان و ماران خواجه تاشند. نظامی. میکائیلت نشانده بر پر آورده بخواجه تاش دیگر. نظامی. هم بر آن در گرد و از سگ کم مباش با سگ کهف ار شدستی خواجه تاش. مولوی. همچو هندوبچه هان ای خواجه تاش روز محمود عدم ترسان مباش. مولوی. بهر روز مرگ اکنون مرده باش تا شوی با عشق سرمدخواجه تاش. مولوی. نفخۀ دیگر رسید آگاه باش تا از آن هم وانمانی خواجه تاش. مولوی
هم خواجه. دو غلام را گویند که یک صاحب و مولی دارند. دو بنده یک مولی. (از برهان قاطع) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) : بر آسمان برسد نام من ز بندگیت چو خواجه تاش من این سقف آسمان نام است. مجیرالدین بیلقانی. درین بندگی خواجه تاشم ترا گرآیم بتو بنده باشم ترا. نظامی. گفتمش ما بندۀ شاهنشهیم خواجه تاشان گه آن درگهیم. مولوی. بندگانمان خواجه تاش ما شوند بیدلانمان دلخراش ما شوند. مولوی. من و تو هر دو خواجه تاشانیم بندۀ بارگاه سلطانیم. سعدی. و با خواجه تاشان کلاه تکبر نگذارد. (مجالس سعدی ص 26) ، هم قطار. همکار: بر آن درگه چو فرصت یابی ای باد بیار این خواجه تاش خویش را یاد. نظامی. سعادت خواجه تاش سایۀ تو صلاح از جملۀ پیرایۀ تو. نظامی. بدین طاووس ماران مهره پاشند که طاووسان و ماران خواجه تاشند. نظامی. میکائیلت نشانده بر پر آورده بخواجه تاش دیگر. نظامی. هم بر آن در گرد و از سگ کم مباش با سگ کهف ار شدستی خواجه تاش. مولوی. همچو هندوبچه هان ای خواجه تاش روز محمود عدم ترسان مباش. مولوی. بهر روز مرگ اکنون مرده باش تا شوی با عشق سرمدخواجه تاش. مولوی. نفخۀ دیگر رسید آگاه باش تا از آن هم وانمانی خواجه تاش. مولوی
دهی است از دهستان جعفرآباد فاروج بخش حومه شهرستان قوچان. این دهکده در جلگه قرار دارد با آب و هوای معتدل و 358 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات و انگور و شغل اهالی زراعت و مالداری و قالیچه بافی است. راه اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان جعفرآباد فاروج بخش حومه شهرستان قوچان. این دهکده در جلگه قرار دارد با آب و هوای معتدل و 358 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات و انگور و شغل اهالی زراعت و مالداری و قالیچه بافی است. راه اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
کدخدامنش. (یادداشت بخط مؤلف) : از سوی خانه بیامد خواجه اش بر دکان بنشست فارغ خواجه وش. مولوی. مرد خواجه وش و رعیت شکل بود و خود را خلع کرد. (از تذکرۀ دولتشاه سمرقندی در شرح حال ابن یمین)
کدخدامنش. (یادداشت بخط مؤلف) : از سوی خانه بیامد خواجه اش بر دکان بنشست فارغ خواجه وش. مولوی. مرد خواجه وش و رعیت شکل بود و خود را خلع کرد. (از تذکرۀ دولتشاه سمرقندی در شرح حال ابن یمین)